بوی پاییز گرفت پیراهنتان ...

 * مرا سفر به کجا می برد؟

کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟

و بند کفش به انگشتان نرم فراغت گشوده خواهد شد؟

کجاست جای رسیدن .. و پهن کردن یک فرش

و بی خیال نشستن

و گوش دادن به صدای یک ظرف زیر شیر مجاور؟!

و درکدام پاییز درنگ خواهی کرد

و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟

کجاست سنگ رنوس؟

من از مجاورت یک درخت می آیم

که روی پوست آن دستهای ساده غربت

اثر گذاشته بود:

ـــ به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی ...! *

دیدار پاییزی ما بوی باران میداد و بوی عشق :

هوای اطراف سرد بود .. و برگهای نارنجی میلرزیدند .. مثل ما

 آقایان از خودگذشتگی کرده بودند و ایستاده در بیرون

در انتظار آنهایی که قدرت و جسارت باهم بودن را درخود دیده بودند.

و خانمها در فضای نه چندان گرم آن کافی شاپ قرمز رنگ لحظه ها را پیاپی

میشمردند تا شاهد جمعی باشند صمیمی و آگاه.

نمیدانم چه شد که آنهایی که آمدند .. آمدند؟!

آنقدر پاک .. آنقدر صمیمی .. آنقدر خالص.

بعضیها دیر آمدند .. بعضیها زود

بعضیها سردشان بود .. بعضیها غرق در آشنایی دیگران

بعضیها آشنا .. بعضیها غریب

من نمیدانم چه بگویم .. اما صمیمانه از حضور گرمتان ممنونیم.

آنروز گذشت ولی تنها یک خاطره نشد 

 ایمان شد .. دوستی شد .. شادی شد

تمامیش .. از حرفها و آشناییها گرفته تا آن چای و قهوه تیره رنگ و داغ

و سیب زمینی سرخ شده ای که هرگز خریده نشد؟!! (باشد برای بعد جناب صدر.)

زیبا روزی بود در هجوم باد و برگهای پاییزی

و شاهدان و بودگان و یاد کنندگان در آنروز:

hichkas-ptl

که در برگه من چنین نوشت:

محمد / متولد ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۲

( منم من میهمان هر شبت .. لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپاخورده رنجور

منم دشنام پست آفرینش .. نغمه ی ناجور )

و تحلیل من : اول امیدوارم که شعرشون رو درست نوشته باشم

چون خطشون خیلی زیبا بود و من نتونستم خوب بخونم!

ایشون عضو یکی از پربارترین مجله های ایران هستند و به عنوان

مترجم در اون فعالیت میکنن .. بسیار مهربان .. صمیمی و شاید

به دلیل اولین آشنایی کم حرف .. خوش تیپ .. پاک .. ایرونی .

که آخر سر هم نفهمیدن تکلیف اون سیب زمینی سرخ کرده چی شد؟

ازشون تشکر میکنیم که مارو قابل دونستن و تشریف اوردن.موفق باشن.

************************************************

faramarzjoon

که در برگه من چنین نوشت:

فرامرز / متولد ۸ شهریور ۱۳۵۹

فرامرز ۲۵ ساله دانشجوی مهندسی برق قدرت

... سارا ( نوشتن این اسم فلسفه ای داره )

که اگر مایل به دونستنش هستید باید نوشته هاش رو بخونید.

و اما تحلیل من:

ایشون از گرگان تشریف آورده بودند .. این همه راه رو فقط به خاطر ما!

شاید باید زیباتر ازشون تشکر میکردیم اما حرکت خودش زیباتر از هر

عملکردی بود . ازشون مچکریم و امیدواریم بتونیم یه روزی جبران کنیم.

ایشون بر عکس جناب هیچکس زیاد حرف زدن .. خوشحالیم که اینقدر

زود با جمع صمیمی شدن .. گاهی تو فکر بودن .. گاهی هم به میز

بغلی نگاهی مینداختن ( که اونم فلسفه ای داره ) .. خوش تیپ .. پاک

پر از حرف و ایده .. عاشقی قدیمی .. نوازنده ای پر توان.

در ضمن ایشون قرار بود عکسها رو برای من بفرستند اما خوش قولی

 کردن و هنوز نفرستادن و ما همچنان منتظر عکاس باشیمون هستیم.

امیدواریم که به هرانچه در دلشه برسه.

***********************************************

king

که در برگه من چنین نوشت :

سهیل /من ۲۴ سال و اندی / متولد گرگان البته خاک دامنگیرش

زیاد وبلاگ نمی نویسم اما وبلاگ نویسان را دوست دارم.

یه وبلاگ دارم به اسم دیوانگی یا یه دنیا عشق. موفق باشید.

و اما تحلیل من :

ایشون هم از گرگان تشریف آورده بودن .. و باخودشون یه همراه

آروم و مهربون رو هم آورده بودن که امیدواریم بهشون خوش گذشته

باشه .. از تحصیلاتشون چیزی ننوشتن گویا فراموش کردن.

آروم .. خوش تیپ .. پاک .. کم حرف .. مهربان .. و با دنیایی ار فکر

که هیچکدومش رو رو نکردن.

اگه اشتباه نکرده باشم یا سرباز بودن یا در شرف سرباز شدن که

بهشون تبریک میگیم و بهترین ها رو براشون ارزومندیم.

*********************************************

khodkar

که در برگه من نوشته بودن:

صدر / متولد  ۳۰ شهریور ۱۳۶۰

یک سری جملات هم نوشتن که من هرچی سعی کردم خط میخیشون

رو ترجمه کنم نتونستم. ایشون رو نمیشه تحلیل کرد چون تنها کسی که

میتونه تحلیلشون کنه خودشون هستن.

اما همینقدر میدونیم که فارغ التحصیل رشته حقوق هستن و در همین

زمینه فعالیت میکنند .. فکری گویا و پربار دارن و ایده های جالب اما یکم

سخت برای اجرا شدن! .. علاقه زیادی به چنگال های یک بار مصرف دارن

البته بیشتر به شکستن اونها علاقه دارن که اینبار موفق نشدن.

گویا کارخونه چنگال سازی یکم باهاشون لجه و از پلاستیک نرم و غیر قابل

شکست استفاده میکنه. خدارو شکر!

قرار بود برای بعضی از گرسنگان جمع زحمت کشیده تو خرج سیب زمینی

بیفتن که گویا گذاشتن به حساب کیانوش * برا جلسه بعد!!!

(*: منطور از کیانوش: برره رو ببینید متوجه میشید)

در هرحال ازشون ممنونیم .. دیر اومدن اما یکی از پرکارترین عضوهای

بلاگ قرار هستن .. چقدر هم زحمت میکشن! مچکریم...!!!

براشون موفقیت آرزو میکنیم.

**********************************************

khodaei

که برایم کوتاه نوشته بودن:

وحید / متولد ۲۱ تیر ۱۳۶۴ / ۲۰ ساله / سرباز

و اما تحلیل من:

ایشون یکی از بامعرفتترین افرادیه که تو زندگی باهاشون آشنا شدیم.

از زمانی که با وبلاگ ما آشنا شدن برامون کم نگذاشتن.

آروم .. خندان .. پر از جنب و جوشهای پنهان .. مهربان .. صمیمی و اگاه

در حال حاضر سرباز هستن که امیدواریم براشون روزای قشنگی تو

سربازخونه رقم بخوره هرچنر که سربازخونه های الان از هتل شرایتون

 بهتر شدن نه؟ .. پس نگرانش نباشید.

یه کلاه خوشگل سرش بود که هرکاری کردیم درش نیاورد اما خنده از رو

لباش محو نشد و این امید به ادامه جلسه رو به همه تزریق میکرد.

ازش ممنونیم که تشریف آورد و امیدواریم بتونیم باهاش همکاری کنیم.

************************************************

faslebieshgh

این موجود دوست داشتنی برایم نوشته بود:

نام مریم / ۲۱ ساله از تهران

و مهمون عزیزم .. عمه گلم الهام

و اما تحلیل من :

ایشون رو اولین باری بود که میدیدیم .. با وجود برنامه هایی که اون شب

داشتن قابل دونسته بودن و تشریف اورده بودن که گویا خیلی هم اشتیاق

دیدن من رو داشتن .. منم از دیدنشون خوشحال شدم.

آروم .. دوست داشتنی .. پر از حرفهای نگفته .. شاداب .. و مهربان

که خیلی عجله داشتن زودتر برن .. اگه معطلشون کردیم به بزرگی خودشون

ببخشن .. امیدواریم زیباترین لحظه هارو زندگی بهشون هدیه بده.

*************************************************

3tadoost

برایم نوشته بود:

مسعود هستم / متولد ۱۹ تیر ۱۳۶۳ / شغل آزاد / دیپلم کامپیوتر

و اما تحلیل من:

ایشون یکی از با معرفترین و پابرجاترین بچه های قراره .. از اصفهان

تشریف اورده بودن .. و کلی تو سرما انتظار بقیه دوستان رو کشیدن.

یکی از بهترین دوستاییه که هرکس میتونه داشته باشه .. از عضوهای

اصلی این وبلاگ هستن و لطفشون همیشه شامل حال ما بوده.

البته ایشون فقط دستور میدن!!

بیچاره اونی که میخواد اجرا کنه...!!!

گفتن قید کنم هم از نظر جثه لارج هستن و هم پول!! قید کردم مسعود

خان اما همه میدونیم با وجود اصفهانی بودن همیشه برا بچه ها اولین

نفره که دستش تو جیبش میره.

پر حرف .. مملو از فعالیت .. خوش تیپ .. مهربان .. صمیمی .. با وفا

و از خود گذشته برای دادن چای به این طف و انطرف میز.

همکار خودمه در اداره این وبلاگ و ازش ممنونم .. امیدوارم به تمام

آرزوهای زیاد و کمش برسه. موفق باشی دوست من.

*********************************************

eye2eye

برایم نوشت:

حامد / دانشجویترم آخر مهندسی هواپیما / متولد ۲۷ اسفند ۱۳۶۱

سن ۲۲ و نیم ... سرده!

و تحلیل من:

با سرده ای که نوشتن موافقم چون واقعا سرد بود .. اما جسمامون

دلامون گرمه گرم بود .. نه حامد خان؟

ایشون یکی از قدیمی ترین های قرار هستن .. یه مدت نبودن گویا

مافیا دزدیده بودنشون اما سند گذاشتیم درشون آوردیم. ممنون که

تشریف اوردن. گویا خیلی حرفا برا گفتن داشتن اما نزدن.

صمیمی .. آروم .. پاک .. با روحی بزرگ مثل آسمان

امیدواریم یه روزی یه هواپیما برا بچه ها بیاره و هر کی یه دور دوره پارک

رو باهاش بچرخه .. موفق باشی حامد خان و ممنون از حضورت.

راشتی ایشون هم از اون از خود گذشتهای بیرون کافی شاپ بودن که

باهاشون یه خاطره برف بازی هم داریم.

*************************************************

parande-tanha

برام نوشته بود:

امین / متولد ۱۹آذر ۱۳۶۲ / دانشجوی فوق لیسانس هوا فضا دانشگاه شریف

و اما تحلیل ما:

به ایشون کلی مدیونیم .. ایشون هم هیچوقت تنهامون نذاشته.

از اون متعهدای بلاگ اسکایه .. اونقدر مهربونه که باور کردنش مشکله. با

ایشون هم یه خاطره برف بازی داریم .. یه خاطره ذغال هم داریم!!

این امین خان از اون درس خونهای روزگاره .. گویا خیلی لطف کرده که بازم

تو دیدار صمیمانه ما شرکت کرده. ازش ممنونیم.

خوش تیپ / آروم / مهربان / متعهد / امیدوار / و پر از حرفهای نگفته.

ممنون که اومدی امیدواریم که بتونیم جبران کنیم.

ایشون هم جزو دسته ای بودن که دلشون لک زده بود برا سیب زمینی

سرخ کرده .. ببخشید امین خان ایشااله دفعه بعد ۲ تا برا میخریم.

*************************************************

ashegh-80

برام نوشته بودن:

امیر / متولد ۲۷ مهر ۱۳۶۴ / پیش دانشگاهی ریاضی فیزیک

و اما تحلیل من:

اول اینکه من همیشه ایشون رو امین میخونم .. نمیدونم چرا اما باید اسمشون

رو خوب به خاطر بسپرم که اشتباه نکنم.

دوم اینکه این امیر خان با وجود سن نه چندان زیادش از اون انیشتین های

روزگاره .. هم درس میخونه .. هم کار میکنه در ضمینه فعالیتهای کامپیوتری

و هم هر وقت که ازشون بخوایم قابل میدونن تشریف میارن.

خوش تیپ / خندان / آروم / پر از امید / مهربان / صمیمی و عاشق

من مطمعنم که یکی از دوست داشتنی ترین مهندسای آینده میشه.

براش آرزوی به اوج رشیدن امیدهاش رو میکنیم. موفق باشی.

راستی این امیر خان از اون دوست جون جونیای آقا وحیده. پابرجا باشن.

*************************************************

yasesefid

پرستو / متولد ۲۹ مرداد ۱۳۶۱ / دانشجوی معماری دانشکده هنرهای

 زیبای تهران / شاغل

چون این نوشته هارو خودم نوشتم پس اجازه بدین از خودم چیزی ننویسم.

منم یه دختر ساده ایرونی که افتخار آشنایی با شما دوستای خوب و

امیدوار رو داشت .. فکر میکنم هر چی باید ازم بدونید فهمیدید پس لازم به

ذکر نیست که خدای نکرده از خودم تعریف نکرده باشم.

فقط میتونم بگم از همتون خیلی ممنونم .. خیلی .. خیلی زیاد.

ایکاش همیشه با هم بمونیم .. ایکاش.

اگه یکم بی دقت و بد نوشتم یا به دلتون نشست به بزرگی خودتون ببخشید

باور کنید اونقدر خسته بودم که اگه اصرارهای مسعود خان نبود دست به

کیبورد نمیبردم .. پس از ایشون ممنون باشید.

درهر حال ببخشید اگه نتونستم راضیتون کنم .. خیلی خسته ام .. فردا هم

عازم سفرم .. برام دعا کنید.

کلی کار انجام نشده دارم.

یه چیزی از همتون میخوام:

بیاین همدیگرو فراموش نکنیم ..... همین.

و باز هم ممنونم.

************************************************

مهمانان ما:

پریسای عزیز که قراره در آینده یه بلاگر دوست داشتنی بشه.

الهام خانم عزیز که عمه مریم جون بودن و خیلی خوش اومده بودن.

و یه خانم دوست داشتنی و عزیز دیگه که اسمشون رو فراموش کردم.. ببخشید.

***********************************************

کسانی که با ما تماس گرفتن و ممنونیم از محبت بی پایانشون:

شباهنگ عزیز از انگلستان

فرمانروای خورشید از اهواز

و ترنج عزیز از تهران

( و جناب عادی که ازشون به خوبی یاد کردیم )

********************************************

********************************

و در آخر چیزی نداریم جز تشکری با یک دنیا بوی پاییز

زیباترین پاییز رو براتون آرزومندیم .. تنهایمان مگذارید

عکسا به زودی در صفحه نمایش داده خواهند شد

به امید با هم بودنمان .. باهم ماندنمان

و باهم به اوج رسیدنمان