=== > باز هم بر یک عهد و یک میثاق بود < ===

 

      ......... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

 

====> این قرار هم مثل دفعه های قبل با خوبی و خوشی و یه دنیا سرزندگی برگزار شد ....

====> این قرار هم مثل قرار های قبلی با یه عالمه خنده و شوخی و سربه سر هم گذاشتن برگزار شد.......

از شیرینی های خونگی :: پرنسس گرفته تا  سرو سیب زمینی های خورده شده :: صدر  ....

از سر به سر گذاشتن های :: نازنین و عکس گرفتن های مکرر :: هیچکس و :: پرنده تنهایی ....

از تبریک گفتن ها به ::سه دوست و حل بازی های پیچیده در زمین توسط ::چشم تو چشم .......

و از مهمان ویژه بلاگ اسپاتیمون که خیلی خوش اومدن .....

و از آمدن :: فصل بی عشقی  همراه دوستش در آخرین لحظات که با یه دنیا تعجب به هیچکس گفت: راستی سیب زمینی خوردید.....

که بگذریم .......

هیچ ملالی نبود جز دوری دوستانی که قاعده پیچ را بر سر دوراهی انتخاب آمدن یا نیامدن برگزیدن!

=====> قرار جالبی بود .....

از اون اول حامد و نازنین فکر سوژه کردن ملتی بودن که از سراشیبی پارک به سمتمون می اومدن .....

صدر که فقط فکر زمین خوردن بچه اسکیت بازی بود که مرتب جلوشون افه می ذاشت .....

مسعود اندر خم کوچه های بیخیالی با صنم مکاتبات دیجیتالی می کرد......

هیچکس هم که فقط دنبال جاانداختن واژگان محترمی بود با نام ؛ سیب زمینی....

و اما امین که زودتر از همه راه افتاد و دیرتر از همه رسید چقدر دویده بود خدا میدونه. .....

                                 :::      اما همش خاطره است که بر ذهن می ماند و نقش می بندد ......

راستی گلی به گوشه جمال معرفت رفقا ......

بعضیا که فرسنگ ها با ما فاصله داشتن هر چند حضور فیزیکی نداشتن اما از راه دور با ما بودند

                                 :: شباهنگ و  ::‌فرامرز  و صنم هم در جمع صمیمی ما بودند هر چند از راه دور ......

====> کلی هم عکس رد و بدل شد که نشان از یک ژانر دراماتیک بود ....

ثبت لحظاتی که خلق شدند تا در خاطره ها بمانند

به زودی بر این صفحات خواهند نشست ....

قرار بعدی هم گذاشته شد آخرین جمعه اردیبهشت ۸۵.....

و آخرین جمله ای که در هوای خنک پارک از زبان گرم همه جاری شد .......

     

   عیدتون مبارک ....... سال خوبی داشته باشید